درباره فریدون مشیری، شاعری از خیابان ایرانِ تهران – دروازه تهران

هنوز بی تو مهتاب شبی
باربد اعلایی
فریدون مشیری در تهران و در خیابان عینالدوله قدیم (خیابان ایران فعلی) به دنیا آمد. پدرش متولد همدان بود اما اصلیت همدانی نداشتند. گویا جد پدریاش به همدان می رود و از همین رو پدر فریدون در همدان به دنیا میآید. پدربزرگ مادریاش میرزاجواد موتمنالممالک در تاریخ قاجار و مشروطه چهره شناخته شده و صاحب لقبی به حساب میآمد. پدر میرزا جواد که میشود پدرِ پدربزرگِ فریدون مشیری، محمدخان امیرالامرا بوده است. محمدخان از پیشخدمتان دربار ناصری بود و در نهایت به پیشکاری شکوه السلطنه، همسر شاه که مادر مظفرالدین شاه بود رسید.
گفتهاند امیرالامرا علاوه بر سمتهای درباری به معماری و عکاسی هم علاقه نشان میداده است. در میان همه فرزندانش مویدالممالک فکری ارشاد و میرزا جواد موتمن الممالک (پدربزرگ مشیری) از سایرین معروفترند. فکری ارشاد از جمله نسل دوم نمایشنامه نویسان ایرانی به حساب میآید و از او به عنوان روزنامه نگار و نمایشنامه نویس عصر مشروطه یاد میشود. میرزا جواد هم به کار شاعری شناخته میشد و به نام «مجد» تخلص میکرد اما دیوان خود را منتشر نکرد. پدربزرگ فریدون مشیری بیش از همه به نمایندگی در اولین دوره مجلس شورای ملی ایران شناخته میشود که به عنوان نماینده بروجرد در این مجلس حضور داشت.
بازگشت شاعر به تهران
با همه چرخزدنهای خانواده مشیری در شهرهای کرمان و همدان در نهایت فریدون مشیری، سیام شهریور ۱۳۰۵ در تهران چشم به جهان گشود. دو سال اول تحصیلات ابتدایی را در تهران گذراند اما به دلیل ماموریت کاری پدرش به مشهد رفتند و دوباره بعد از چند سال به تهران بازگشتند. سه سال از دوران دبیرستان را در مدرسه دارالفنون تهران گذراند و بعد به دبیرستان ادیب رفت.
مشیری پایتخت به هنگام بازگشت از مشهد را چنین توصیف کرده است: «در سال ۱۳۲۰ که ایران دچار آشفتگیایی بود و نیروهای متفقین از شمال و جنوب به کشور حمله کرده و در ایران بودند ما دوباره به تهران آمدیم و من به ادامه تحصیل مشغول شدم. دبیرستان و بعد به دانشگاه رفتم. با اینکه در همه دوران کودکیام به دلیل اینکه شاهد وضع پدرم بودم و از استخدام در ادارات و زندگی کارمندی پرهیز داشتم ولی مشکلات خانوادگی و بیماری مادرم و مسائل دیگر سبب شد که من در سن ۱۸ سالگی در وزارت پست و تلگراف مشغول به کار شدم و این کار ۳۳ سال ادامه یافت.»
روزنامه نگاری شاعر
فریدون مشیری به عنوان روزنامهنگار کارنامه پرباری پشت سر گذاشته است. او از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۱ مسئول صفحه شعر و ادبیات مجله «روشنفکر» بود. بسیاری از شاعران کار خود را با چاپ شعرهایشان در این صفحه آغاز کردند که از آن جمله میتوان به فروغ فرخزاد اشاره کرد. مشیری حضور فرخزاد در مجله «روشنفکر» را چنین توضیح داده است: «دختری با موهای آشفته، با دستهايی که از جوهر خودنويس آغشته شده بود، با کاغذی تاشده که شايد هزار بار آن را در ميان انگشتانش فشرده بود، وارد اتاق هيات تحريريه مجله روشنفکر شد و با ترديد و دودلی، در حالی که از شدت شرم، کاملا سرخ شده بود و می لرزيد، کاغذش را روی ميز گذاشت. اين دختر فروغ فرخزاد بود…»
در آن روزگار صفحههای شعر نشریات از اعتبار ویژهای برخوردار بودند و صفحهای که مشیری آن را میگرداند از مهمترین آنها بود. مشیری مدتی هم در نشریه سخن با خانلری همکاری کرد. علاوه بر این او از سال ۱۳۵۰ به همراه هوشنگ ابتهاج، سیمین بهبهانی و… در شورای شعر و موسیقی رادیو مشغول به کار شد. یکی از دلایل عمومی شدن شعر مشیری را توجه آهنگسازان و خوانندگان به شعرهای او دانستهاند.
شاعر کوچهها
فریدون مشیری در مناطق اصیل تهران چشم به جهان گشود، در دارالفنون درس خواند و در تهران روزگار گذراند اما با این وجود به عنوان شاعر تهران شناخته نمیشود. اما بسیاری او را با شعر«کوچه» شناختهاند. این شعر عاشقانه ساده نخستین بار سال ۱۳۳۹ در مجله روشنفکر منتشر شد و اتفاقا خیلی زود به شعری آشنا و محبوب تبدیل شد. آنچنان که از گزارشها و نقدها برمیآید. این محبوبیت چندان به مزاق گروهی از شاعران پیشرو خوش نیامد. مشیری شاعری کلاسیکگو نبود اما برای نوآوری خیال رو درویی با شعر گذشته را هم نداشت. شاید از همین رو مقدمه نخستین مجموعه شعر او را محمدحسین شهریار نوشت.
نگاه تند شاعران پیشرو را بیش از همه در نقدهای رضا براهنی میتوان دنبال کرد. که در کتاب «طلا در مس» مشیری را شاعری احساساتی وکلیباف خطاب میکند و رسالت نقدش را این عنوان میکند که جلوی فراگیری شعر او در میان دانش آموزان و جوانان را بگیرد. شاید توصیف نادر نادرپور از شعر مشیری را بتوان دقیقتر دانست که اعتقاد داشت مشیری تنها روی یک سیم مینوازد اما این کار را ماهرانه انجام میدهد. اما با این وجود در همه این سالها شعر مشیری نسل به نسل منتقل شده. در میان مخاطبانش بودهاند کسانی که شعر میشناختهاند و شعر مشیری را ادبیاتی ساده دانستهاند اما با این وجود کوچههایی را در زندگیشان با شعرهای او قدم زدهاند.
مشیری شاعر تهران نیست اما قدم زدن در یک کوچه را چنان شعر کرده است که از آن سالآخر دهه ۳۰ تا به امروز بسیاری آن کوچه را در شهر خود یافتهاند. چنانچه بسیاری از تهرانیها کوچههای این شهر را با شعر او بر لب پشت سر گذاشتهاند و قدم زنان زمزمه کردهاند: «بی تو، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم/ همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم/ شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم/ شدم آن عاشق دیوانه که بودم!»
۳۱ شهریور ۱۳۹۹ – روزنامه چندرسانهای دروازه تهران